قبضۀ چاقو. آن قسمت از چاقو که تیغه بدان متصل است. - دسته چاقو ساختن، چنباتمه نشسته و سر را از میان دو زانو برآوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دسته کردن شود: سرنهاده میان زانوها هر زمان ساخت دسته چاقوها. بهائی
قبضۀ چاقو. آن قسمت از چاقو که تیغه بدان متصل است. - دسته چاقو ساختن، چنباتمه نشسته و سر را از میان دو زانو برآوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دسته کردن شود: سرنهاده میان زانوها هر زمان ساخت دسته چاقوها. بهائی
دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته. - طای دسته دار، طای مطبقه. طای مؤلف. ، دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد، سپهبد و سرلشکر. (آنندراج)
دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته. - طای دسته دار، طای مطبقه. طای مؤلف. ، دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد، سپهبد و سرلشکر. (آنندراج)